آری سهراب، تو راست میگویی!
آسمان مال من است پنجره،عشق،زمین،دوست،هوا مال من است!
اما سهراب تو قضاوت کن آیا بر دل سنگ زمین جای من است؟
من نمیدانم چرااین مردم، دانه های دلشان پیدا نیست!
تو کجایی سهراب؟ آب را گل کردند!
چشمها را بستند و چه با دل کردند!
صبر کن ای سهراب!
گفته بودی قایقی خواهم ساخت…
خواهم انداخت به آب…
دور خواهم شد از این خاک غریب…
قایقت جا دارد؟!
من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم!
به سراغ من اگر می آیید، تند و آهسته چه فرقی دارد؟!
تو به هرجور دلت خواست بیا…
مثل سهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست، که ترک بردارد…
مثل مرمر شده است چینی نازک تنهایی من…!